تنگ طه
وبلاگي شامل مطالب آموزشي دوره ابتدايي و مطالبي درباره روستاي تنگ طه
جشنهاي باستان : در متون ادبي قوم آريا از جمله اقوام شاد بوده اند كه از هر فرصتي براي شادي و دور هم بودن و به ياد هم بودن استفاده مي كرده اند . در متون ادبي بيشتر از سه جشن مهم آريايي به نامهاي جشن نوروز كه در ابتداي سال و اول فروردين انجام مي گرفته و يادگار جمشيد كياني و زمان تاجگذاري اوست . جشن ديگر جشن مهرگان در ابتداي مهر ماه و در برخي منابع در 16 مهر ماه انجام مي گرفته و زمان پيروزي فريدون بر ضحاك مي باشد و جشن ديگر جشن سده كه در دهم بهمن ماه انجام مي گرفته است . ديگر جشن معروف جشن تيرگان كه زمان جانفشاني آرش كمانگير مي باشد . اما از اين جشن در اشعار شعرا چندان اثري نيست . البته جشنهاي ديگري هم وجود داشته كه مانند سه جشن اول همگاني نبوده و هميشه اجرا نمي شده است . قاآني جشنهاي معروف را در يك تركيب بند آورده كه جالب است : بوالعجب هنگامه ای خلق جهان آراستند طرفه جشنی جانفزا پیر و جوان آراستند گر نشد بیتالشرف بیتالهبوط آفتاب جشن نوروزی چرا در مهرگان آراستند تا ز تنشان روح نگریزد ز شادی در عروق رشتهها هر یک ز بهر حبس جان آراستند جان به تنشان تازه شد از تنگ ظرفی لاجرم جای اول روح را در استخوان آراستند تا حَمَل را باز نشناسد ز جدی آهوی چرخ جشن نوروزی دو مه پیش از کمان آراستند ادامه مطلب ... يكي از پركاربردترين كلمات در رباعيات خيام كلمه مي مي باشد البته به جز خود كلمه مي گاهي خيام از آب انگور و يا شراب و يا باده استفاده مي كند در حدود نيمي از رباعيات خيام داراي كلمه مي مي باشد . در برخي رباعيات موضوع درباره مي و مي خواري مي باشد و در برخي نيز چندان تكيه اي بر مي نمي باشد . ابياتي مانند : « گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا توغره بدان مشوکه می می نخوری صدلقمه خوری که می غلامست آنرا» در مجموعه رباعيات خيام است كه شايد با بقيه فرق دارد و در آن نه تنها از مي خواري تمجيد نشده بلكه آنرا عملي حدودا ناپسند معرفي مي نمايد .
در رباعيات سيزده گانه مونس الاحرار كه مستند ترين رباعيات خيام مي باشد نيز در شش رباعي درباره ي مي و باده سخن به ميان آمده است . كه در اين رباعيات نيز همان مفهوم رباعيات آورده شده در نسخه هاي غني – فروغي و نسخه هدايت كه از معتبرترين نسخه هاي رباعيات خيام مي باشند بيان گرديده است . ای آنکه نتیجه ي چهار و هفتی وز هفت و چهار دایم اندر تفتی می خور که هزار بار بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی ادامه مطلب ... در رباعيات خيام از بهشت و دوزخ زياد نام برده شده است در مجموعه 13 رباعي كه از خيام در كتاب مونس الاحرار آمده نامي از بهشت و دوزخ برده نشده گرچه بيشتر به آمدن انسان به دنيا و رفتن از اين دنيا اشاره مي نمايد اما به بهشت و دوزخ اشاره اي نمي كند اما در رباعيات خيام به تصحيح فروغي و غني و نيز ترانه هاي خيام اثر صادق هدايت به بهشت و دوزخ اشاره شده و در چندين رباعي با موضوع بهشت و دوزخ با كلمه گويند شروع مي گردد كهبيشتر به نظر مي رسد منظور حكيم از شخص گوينده افراد مذهبي كه دين را مايه ي دست اندازي به اموال مردم قرار مي دهند مي باشد و بعد نظر مخالف خود را عنوان مي دارد كه اين رباعيات بدين شرحند البته در برخي جاها بين اين دو نيز اختلافاتي وجود دارد : در نسخه هدايت مي گويد : گویند بهشت عدن با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل برادر از دور خوش است ادامه مطلب ... عطار در منطق الطير پس از تصميم مرغان براي يافتن سيمرغ انتقادهاي آنها شروع مي شود كه عطار سخن 10 تا از آنها را به ترتيب اول بل بل و بعد از او طوطي ، طاووس ، بط ، كبك ،هماي ،باز و بوتيمار را مي آورد و دو پرنده آخر كوف و صعوه مي باشند . کوف آمد پیش چون دیوانهای گفت من بگزیدهام ویرانهای كوف كه تمثيلي از افراد گوشه گير مي باشد و افرادي كه خود را از جامعه جدا مي دانند و معتقدند اگر با ديگران باشند به گنج يا سعادت نخواهند رسيد . برخي از اين افراد اختلاط با اجتماع را به دليل اينكه خيلي از مردم ممكن است داراي برخي كج رفتاري ها باشند را باعث انحراف خود از راه سعادت مي دانند و بنابراين هيچكس جز خود را مومن و به دور از انحراف نمي دانند . از ديد اين افراد اجتماع بايد خودش خود را بسازد و افراد ناسالم را از بين ببرد تا افراد سالم زندگي راحت تري داشته باشند . كوف مي گويد من به اين دليل به ويرانه علاقه دارم كه آنجا جاي گنج است و براي اينكه من گنج را بيابم بايد از همه كس دوري گزينم : در خرابی جای میسازم به رنج زانک باشد در خرابی جای گنج لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... هشتمين مرغي كه عطار در منطق الطير او را به ميدان مي آورد، بوتيمار است كه پرنده اي است كه بر لب آب مي نشيند و غصه مي خورد كه چرا قطره اي از آب كم شده است و تمثيلي است از افراد خسيس كه فقط به جمع كردن مال دلخوشند و خرج كردن آن را حتي براي خود روا نمي دارند و هميشه غصه كم شدن دارايي خود را دارند . بوتيمار مي گويد : مني كه هميشه بر لب دريا مي نشينم و از خساست خودم قطره اي از آب دريا نمي نوشم و اگر قطره اي از آب دريا كم گردد دل من كباب مي شود : بر لب دریا نشینم دردمند دایما اندوهگین و مستمند چون نیم من اهل دریا، ای عجب بر لب دریا بمیرم خشک لب گر ز دریا کم شود یک قطره آب زآتش غیرت دلم گردد کباب براي همچو مني عشق دريا كافي است و توانايي رسيدن به سيمرغ را ندارم . چون منی را عشق دریا بس بود در سرم این شیوه سودا بس بود آنک او را قطره ي آبست اصل کی تواند یافت از سیمرغ وصل لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... در منطقل الطير بعد از تصميم مرغان به سفر هر كدام از مرغان به بيان اشكالات سفر مي پردازند كه عطار سخنان ده مرغ را كه هر كدام تمثيلي از قشر خاصي از افراد اجتماع مي باشند را در ده بخش مي آورد و در دنباله انتقادات مرغ ، جواب هدهد به او را هم مي آورد و پس از آن هم حكايتي فراخور سخنان مرغ و هدهد مي آورد . كه ابتدا بلبل و پس از آن به ترتيب طوطي ، طاووس ، بط ، كبك و هماي به بيان سخن مي پردازند و هفتمين پرنده باز است كه در كلام عطار ممثل افرادي است كه متملق و چاپلوسي را شيوه خود ساخته و مي خواهند از اين طريق به بزرگان نزديك شده و در سايه آنها خود هم به نان و نوايي برسند و اين افراد هميشه تملق صاحبان قدرت را مي نمايند و اگر صاحب قدرتي از منصب خود بركنار گردد ديگر كاري به او ندارند . براي اين اشخاص اصطلاحات فراواني به كار برده مي شود نظير بادمجان دور قاب چين ، پاچه خوار و يا به قول سعدي مگسان دور شيريني كه مانند مگس دور شيريني را شلوغ مي كند اما فقط به منفعت خود كه خوردن شيريني است فكر مي كند نه چيز ديگري . باز بيان مي دارد كه : گفت من از شوق دست شهریار چشم بربستم ز خلق روزگار لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... اسدي طوسي كه مهمترين اثر او لغت نامه لغت الفرس اسدي مي باشد . و اثر ديگر او ابنيه عن حقايق ادويه مي باشد . او كتاب گرشاسب نامه را به پيروي از شاهنامه استاد سخن حكيم فردوسي سروده است كه يكي از بهترين آثاري است كه به پيروي از شاهنمامه نوشته شده است . در اين كتاب در ماجراي گشتن گرشاسب و مهراج به دور هند شاعر از برخي عجايب سخن مي گويد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم .شايد برخي از عجايبي كه شاعر در اين سفر بيان مي دارد را زياد شنيده باشيم اما از منابع ديگر كه به نظر مي رسد منبع خيلي از آنها همين كتاب مي باشد . عجايبي مانند مرغ عنقا و بتي كه در هوا معلق بود و ... برخي عجايب هم براي آن دوران عجيب بوده و شايد اكنون براي ما عجيب نباشد مانند دو بار، بار دادن درختان در يك سال و ... لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... روزی بود و روزگاری در روستایی دور افتاده به نام حسن آباد در یک خانه دختری به دنیا آمد که با تولدش سرنوشت خانواده را تغییر داد . هنوز چند روزی از تولدش نگذشته بود که برادرش «سينا » به شدت مریض شد او را برای معالجه به شهر بردند و پس از انجام آزمایشهای مختلف به این نتیجه رسیدند که او به سرطان ریه مبتلاست . و چون سرطان از نوع بدخیم بوده و پیشرفت کرده بنابراین آقا سينا نهایتاً تا سه ماه دیگر می تواند از زیبایی های دنیا لذت ببرد و بعد باید رخت سفر بسته و به سرای باقی کوچ نماید .اما پدر و مادر سينا دلشان نمی آمد به راحتی دل از جگر گوشه برکنند و او را رها نمایند پس از این دکتر به ان دکتر و از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه رفتند تا شاید علاجی برای نوردیده پیدا نمایند اما درد او را که نتوانستند درمان نمایند و در یکی از همین سفرها که ساسان برادر بزرگ سينا هم با مادرش برای مداوای سينا به شهر رفته بود بر اثر بی احتیاطی تصادف کرد و قبل از سينا بیمار دار فانی را وداع گفت مدتی بعد هم سينا به برادر پیوست . لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... آيين سوگواري براي عزيزان در جاي جاي شاهنامه به چشم مي خورد و فردوسي اين مراسم را به خوبي ترسيم مي نمايد . البته بيشتر به نظر مي رسد كه آيين سوگواري كه در زمان حيات خود فردوسي بوده نيز در ترسيم صحنه هاي سوگواري بي تأثير نمي باشد . اولين مراسم سوگواري كه در شاهنامه بيان مي شود در مرگ سيامك به دست خروزان ديو مي باشد كه در آن از مراسمي مانند بر سر و روي كوبيدن و رخساره خراشيدن و نوحه سرايي در فراق مرده و همچنين بر تن نمودن لباس عزا كه در آن زمان به رنگ پيروزه اي مي باشد ، نام برده مي شود . اين مراسم در بيشتر سوگواري هايي كه در شاهنامه مي باشد تكرار مي گردد . البته در سوگ سياوش رنگ لباسها عوض شده و مردم براي عزا لباس تيره مي پوشند. سیامک به دست خروزان دیو تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو چوآگه شد از مرگ فرزند، شاه ز تیمار گیتی برو شد سیاه فرود آمد از تخت ویله کنان زنان برسروموی و رخ را کنان لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد ادامه مطلب ... بعد از اشكانيان نوبت به ساسانيان مي رسد كه آخرين سلسله قبل از حمله اعراب است .نام شاهان اين دوره مطابق آثار تاريخي به اين شرح مي باشد . اردشير اول ، شاپور يكم ، هرمز اول ، بهرام اول ، بهرام دوم ، بهرام سوم ، نرسي ، هرمزد دوم ،آذر نرسي (فقط چند ماه بود) ، شاپور دوم (شاپور ذوالاكتاف) ، اردشير دوم ، شاپور سوم ، بهرام چهارم ، يزدگرد اول (يزدگرد بزه گر) ، بهرام پنجم(بهرام گور) ، يزدگرد دوم ، هرمزد سوم ، پيروز ، بلاش (ولاخش) ، قباد اول ، جاماسپ ، خسرو انوشيروان عادل ، هرمز چهارم ، خسرو پرويز ، شیرویه ( قباد دوم ) ، اردشير سوم ، شهربراز ، پوراندخت ، آذرميدخت ، هرمز پنجم ، خسرو چهارم ، يزدگرد سوم. البته در شاهنامه نيز كه اين قسمت قسمت تاريخي خوانده مي شود بيشتر نام شاهان و حوادث بر مبناي واقعيت مي باشد و كمتر حالت اساطيري دارد . گرچه در همين قسمت هم باز از اساطير استفاده نموده است . . اولين شاه اين سلسله اردشير كه از اولاد ساسان فرزند دارا مي باشد و بنا به اشعار فردوسي باز ساسانيان نيز از نژاد كيان مي باشند . ساسان پس از كشته شدن پدر به هند مي رود.
چو دارا به رزم اندرون کشته شد همه دوده را روز برگشته شد
پسر بد مر او را یکی شادکام خردمند و جنگی و ساسان به نام
پدر را بران گونه چون کشته دید سر بخت ایرانیان گشته دید ادامه مطلب ... حكايتي جالب از جامي جامي در دفتر دوم سلسله الذهب از هفت اورنگ خود داستان عشق عتيبه به ريا كه هر دو عرب بودند را اينگونه نقل مي كند كه : شخصي به نام معتمر كه يكي از اعراب مشهور بوده شبي براي زيارت قبر نبي مكرم اسلام ( ص ) به آنجا مي رود كه صداي اندوهگيني مي شنود . « ناگه آمد به گوشش آوازی که همی گفت غصهپردازی» كه صداي جواني بود كه با صداي بلند مي گفت: « منم اکنون و جان آزرده زو دو صد زخم بر جگر خورده زخم او، جا درون جان دارد گر کنم ناله، جای آن دارد کو رفیقی که بشنود رازم واندرین شب شود هم آوازم کو شفیقی که بنگرد حالم کز جدایی چگونه مینالم» لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ...
داستان جالب هفتواد در شاهنامه فردوسي فردوسي در پايان كار اشكانيان و ابتداي كار ساسانيان داستان جالبي مي آورد كه خودش نيز به شگفت بودن داستان اقرار مي كند و مي گويد: ببین این شگفتی که دهقان چه گفت بدانگه که بگشاد راز از نهفت در شهر كجاران نزديك درياي پارس مردمي تنگدست زندگي مي كردند و هر كسي حاصل دسترنج خود را مي خورد و مردم نيكو نهادي بودند و در اين شهر تعداد دختران از تعداد پسران بيشتر بوده است و همچنين دختران را به چيزي حساب نمي آوردند . بدان شهر دختر فراوان بدی که بیکام جوینده نان بدی دختران زيادي بودند كه شوهر نداشتند و خود با كار كردن نان خود را به دست مي آوردند . كار اين دختران نيز پنبه ريسي بود . دختران همراه با هم از شهر خارج مي شدند و در كنار كوهي به نخ ريسي مي پرداختند و در پايان روز نيز ... لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد. ادامه مطلب ... در شاهنامه شاهان ايران زمين و نيز فرزندان آنها از قداست خاصي بر خوردار هستند و هر كس گزندي به آنها بزند لاجرم بايد بهاي سختي بابت اشتباه خود بپردازد . اولين بار فرزند كيومرث به نام سيامك به وسيله فرزند ديوي به نام ريمن اهريمن كشته مي شود : سیامک بدش نام و فرخنده بود کیومرث را دل بدو زنده بود به گیتی نبودش کسی دشمنا مگر بدکنش ریمن آهرمنا یکی بچه بودش چو گرگ سترگ دلاور شده با سپاه بزرگ سیامک بیامد برهنه تنا برآویخت با پور آهرمنا سیامک به دست خروزان دیو تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو و خيلي زود فرزند سيامك به نام هوشنگ اتتقام خون پدر را مي گيرد و ديو بچه را مي كشد . لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... بلبل يكي از پرندگاني است كه در آثار شاعران زياد به كار برده شده است . در آثار بيشتر شاعران از آواز بلبل تعريف شده است و بيشتر هم آواز بلبل را سخن عشق توصيف مي كنند سعدي گويد : دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری و برخي هم آواز بلبل را بيان رموزعشق مي دانند و يا آواز او را گفتگوي عاشقانه با معشوق كه گل نيز نماد معشوق مي باشد مي دانند . منوچهري بلبل شیرین زبان بر جوزبن راوی شود زندباف زندخوان بر بیدبن شاعر شود لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... تكرار در شعر يكي از آرايه هاي ادبي است كه اگر در شعري به كار برده شود ،به سبب ايجاد موسيقي در شعر باعث لطافت بيشتر شعر مي گردد . تكرار در شعر به چندين روش انجام مي گردد . گاهي ممكن است يك قسمت شعر تكرار گردد و گاهي يك كلمه تكرار شود . گاهي نيز شاعر با تكرار يك حرف برموسيقي شعر مي افزايد . البته اينگونه نيست كه اگر حرفي در يك بيت چند بار تكرار شد بر موسيقي شعر بيفزايد . بلكه به كار گيري حرف و همچنين حروف ديگري كه در كنار آن حرف مي باشد نيز بسيار مهم مي باشند . منوچهري گفته : خیزید وخز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزانست گویی به مثل پیرهن رنگ رزانست لطفا براي مشاهده بقيه اشعار به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... دو شنبه 2 شهريور 1397برچسب:شعر,تكرار,موسيقي,حافظ,آرايه هاي ادبي,مراعات نظير, :: 23:31 :: نويسنده : ابوالفضل چون اسكندر مرگش را نزديك ديد به پيشنهاد سطاليس هر قسمت ايران را به شخصي سپرد تا با حكومت ملوك الطوايفي ديگر ايرانيان آزاري به روم نرسانند . بزرگان و آزادگان را بخوان به بخش وبه سوروبه رای وبه خوان سزاوارهر مهتری کشوری بیارای و آغاز کن دفتری به نام بزرگان و آزادگان کزیشان جهان یافتی رایگان یکی را مده بر دگر دستگاه کسی را مخوان بر جهان نیز شاه سپرکن کیان را همه پیش بوم چو خواهی که لشکر نیاید به روم فردوسي در شاهنامه نامي از سلوكيان نمي برد و فقط اعلام مي دارد كه هر قسمتي از ايران را به فرمانروايي سپردند تا كشور مستقلي شكل نگيرد . اما همه اين فرمانروايان محلي زير نظر يك حاكم يوناني بودند . بعد از مرگ اسكندر در حدود 320 سال پيش از ميلاد قسمت ايران و نواحي اطراف به دست سلوكوس افتاد . شاهان معروف سلوكيان عبارتند از سلوكوس و ديمتريوس و آنتيوخوس و الكساندر . سلوكوس با توسعه فتوحات اسكندر كشور خود را به 72 قسمت تقسيم نمود و فرمانرواي هر قسمت را ساتراپ ناميد ساتراپ پارت به نام آندرو گوراس پس از مدتي بر حكومت مركزي شوريد و مستقل شد و چون كل كشور دچار هرج و مرج و درگيري بود ارشك از فرصت استفاده نمود و ساتراپ آندروگوراس را شكست داد و سلسله اشكاني را بنيان نهاد . و مدتها طول كشيد تا همه خاك ايران از سلوكيان باز پس گرفته شود در اين زمان حكومت اشكاني گاهي قسمت وسيعي از ايران را در تصرف داشت و گاهي قسمت كوچكي از آن را شاهان سلسله اشكاني به قرار زير هستند . ادامه مطلب ... دوره بعدي شاهنشاهي در ايران به سلسله كيان مي رسد كه از كي قباد شروع مي شود و تا اسكندر كه بنا به اشعار شاهنامه از نژاد كيان و فرزند داراب از زني رومي به نام ناهيد بود خاتمه مي يابد . برخي شاهان اين سلسله با مادها و برخي ديگر با هخامنشيان شباهتهاي زيادي دارند . كورش بزرگ پدر ايران زمين كه باعث شد كشوري مقتدر و يكپارچه به نام ايران به وجود آيد در اين دوره است . در شاهنامه از كورش بزرگ نامي برده نشده اما شباهتهاي زيادي به دو پادشاه اين سلسله دارد كه عبارتند از كيخسرو و كيكاووس . پس از مرگ گرشاسب بزرگان به دنبال شاهي از كيان گشتند تا اينكه كي قباد را يافتند .در شاهنامه همه شاهان از يك نژاد هستند و حتي اسكندر مقدوني نيز از نژاد ايرانيان معرفي مي گردد . تنها از سلسله اشكانيان و نژاد آنها سخني به ميان نمي آيد و فقط از شاهان اين دوره نام برده مي شود . نشان داد موبد مرا در زمان یکی شاه با فر و بخت جوان ز تخم فریدون یل کیقباد که با فر و برزست و با رای و داد.... لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... شاهنامه فردوسي كه به جز اهميت ادبي كه براي زبان فارسي دارد و باعث زنده ماندن زبان فارسي در مقابله با ديگر زبانها مانند عربي و تركي و غيره شده، از نظر تاريخي نيز اهميت ويژه اي دارد . قسمتهايي از شاهنامه به دليل اساطيري بودن چندان بر تاريخ منطبق نيست و لي قسمتهايي از آن تاريخ را بازگو مي كند . مثلا از دوره اردوان اشكاني تا پايان شاهنامه مطابق تاريخ مي باشد و همه نام شاهان نيز منطبق بر شاهان اين دوره مي باشد . نام شاهان ايران زمين از ابتداي پادشاهي تا پايان حكومت ساسانيان در شاهنامه فردوسي : دوره اول پيشداديان كه از كيومرث شروع شده و به گرشاسب پسر زو طهماسب ختم مي شود . مطابق شاهنامه اولين پادشاه ايران زمين كه خود را شاه خواند و تاج بر سر نهاد ، كيومرث بود . در اوستا به نام گيومرتا آمده كه در آنجا به عنوان اولين انسان آمده است . پژوهنده نامه باستان که از پهلوانان زند داستان چنین گفت کايین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... در قسمتهاي قبل بعد از انجمن مرغان هرمرغي بهانه اي براي نرفتن مي آورد و هدهد هم جواب او را مي داد كه چهار پرنده بلبل ، طوطي ، طاووس و بط سخنان خود را گفتند و جواب شنيدند . پرنده بعدي كبك مي باشد . کبک بس خرم خرامان در رسید سرکش و سرمست از کان در رسید سرخ منقاروشی پوش آمده خون او از دیده در جوش آمده كبك در كلام عطار تمثيلي از افراد مال اندوز است . و كبك بيان مي دارد كه عشق به گوهر يا همان ماديات او را بس است و او به دليل وابستگي به گوهر نمي تواند به سيمرغ برسد . عشق گوهر آتشی زد در دلم بس بود این آتش خوش حاصلم كبك مي گويد براي به دست آوردن گوهر من بر سنگ مي خوابم و سنگ مي خورم تا بتوانم گوهر را به دست آورم . لطفا براي ديدن بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... در قسمت قبل مرغان انجمني گرفتند و هر كدام سخني گفتند و بهانه اي آوردند كه دوتا از آن ها ( بل بل و طوطي ) بهانه هايشان را آوردند و هدهد نيز جوابشان داد . پرنده بعدي كه شروع به سخنراني نمود جناب طاووس است كه به دليل ظاهر زيبايي كه دارد در بيشتر ادبيات عرفاني ممثل افراد ظاهر پرست مي باشد . البته عرفا به دليل اينكه طاووس در راهنمايي ابليس براي ورود به بهشت نقش اساسي داشته ، اين پرنده را در معناي شهوت به كار مي برند . مثلا مولانا گفته : « طبع، طاووس است وسواست کند دم زنـــــــد تا از مـــقامـــت برکند به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده گشاده چون دل عشاق پر رعنا را » يا سنايي فرموده : « ای به دیدار فتنه چون طاووس وی به گفتار غره چون کفتار» و يا .... لطفا بقيه را در ادامه مطلب مطالعه فرماييد . ادامه مطلب ... منوچهري كه به دليل توصيفهاي نابي كه از طبيعت و خصوصا بهار نموده او را شاعر طبيعت مي نامند شعري جالب دارد كه در آن از ابتدا تا بيت آخر به توصيف يك اسب مي پردازد و هر اندام و حركت اسب را به چيزي مانند مي كند و در بيت آخر كه هدف شاعر است به گلايه اي زيبا از شاه مي پردازد كه به او اسبي اينچنين داده است اما زين اسب را به او نداده است و اسب بدون زين هم مانند كوزه بدون دسته مي باشد كه هم حمل كردن كوزه بدون دسته مشكل است و هم احتمال افتادن كوزه و خرد شدنش خيلي زياد است همچنان هم سوار اسب بي زين شدن مشكل بوده و در صورتي كه اين سختي را هم تحمل نمايي باز احتمال فرو افتادن از اسب و زخمي شدن مي باشد .همچنين در اين شعر انواع صنايع ادبي را به كار مي برد كه شعر را بسيار زيبا مي نمايد . آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی اعوجی مادرش و آن مادرش را، یحموم شوی گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن، چومار گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن، چو گوی چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان بر جبال چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان به کوی لطفا براي مشاهده بقيه به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... شعري بسيار زيبا از اختر چرخ ادب پروين اعتصامي كه شايد مشابه اين براي خيلي از ما اتفاق افتاده باشد و اشاره دارد به آيه قرآن كه خداوند مي فرمايد : « عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » بسا چيزى را خوش نمىداريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانيد .( آيه 206 سوره بقره ) پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دختری بیمار داشت هم بلای فقر و هم تیمار داشت این، دوا می خواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک این، عسل می خواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا ادامه مطلب ... در ادامه بيان عجايب هند شاعر به بيان عجايبي كه در بتخانه ها ديده و اعتقادات عجيب مردم به بتها و نيز كارهايي كه برخي بتها انجام مي دهند مي پردازد و در يك مورد هم كه خود به راز عجيب بودن بت پي مي برد آنرا بيان مي دارد اما در بقيه موارد لب فرو مي بندد و گاه به نكوهش بت پرستان مي پردازد . گرشاسب و مهراج به جزيره اي رسيدند كه مردم وقتي باران مي باريد همه كوزه ها و ظروفشان را پر از آب مي نمودند و گرشاسب از آنها پرسيد اگر باران نبارد شما چه مي كنيد ؟ آنها گفتند : بتي را نمودند و لوحي به هم ز مس لوح و آن بت ز چوب بقم بر آن لوح چون خط يونانيان چهل حرف و شش هيكل اندر ميان گفتند چون نياز به باران داشته باشيم اين لوح و بت را بر سر مي نهيم و همه مردان و زنان برهنه شده و خود را فقط با ازاري مي پوشانند و به هر سويي روان مي گردند و ناله سر مي دهند به طوريكه.... لطفا بقيه را در ادامه مطلب مشاهده فرماييد . ادامه مطلب ... در آغاز كتاب عطار بعد از ستايش خدا و نعت پيامبر اكرم به بيان داستان سير و سلوك مي پردازد . در قسمت اول مجمع مرغان را مي گويد . در اين قسمت ابتدا به تعريف از هدهد كه در داستان او نقش پير و مرشد را در طريقت برعهده دارد ، تعريف مي كند و چند خصوصيت او را بيان مي دارد كه يكي از مهمترين خصوصياتي كه بايد هدهد به عنوان پير و مرشد برعهده داشته باشد رازداري مي باشد. « تا صاحب سر سليمان آمدي از تفاخر تاجور زان آمدي ديو را در بند و زندان باز دار تا سليمان را تو باشي راز دار» بعد به تعريف از چند پرنده ديگر مي كند و هركدام را نيز به خصوصيتي از يك پيامبر دعوت مي نمايد او از طوطي با اشاره به آتش نمرود و ابراهيم ، كبك بااشاره به ناقه صالح ، باز و ماجراي غار و پيامبر اكرم (ص) ، دراج و اشاره به حضرت عيسي ، عندليب و اشاره به آواز داود ، طاووس و اشاره به ماجراي مار و حضرت آدم و ........ لطفا براي ديدن بقيه مطلب به ادامه مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... عطار ابتدا به ستايش خداوند پرداخته و قدرت او در آفرينش را مي ستايد . البته ستايش پروردگار در ابتداي بيشتر آثار عطار وجود دارد و عطار ابتدا به ستايش پروردگار مي پردازد و بعد هم نعت پيامبر گرامي را مي آورد و معمولا بعد از آن هم نعت چهار خليفه را مي آورد . در قسمتي ديگر به عنوان بيان قدرت پروردگار به بيان گوشه اي از معجزات و حوادث زندگي چند تن از پيامبران اشاره اي مي كند . به طوريكه اگر كسي با داستان آنها آشنا نباشد چيزي از آن نمي فهمد . اما چون به ماجراهاي زيادي اشاره مي كند كسي كه با زندگي پيامبران آشنا باشد مقدار زيادي از سرگذشت آنان را با خواندن چند بيت مرور مي كند .مانند : در نگر اول كه با آدم چه كرد عمرها با وي در آن ماتم چه كرد باز بنگر نوح را پايان كار تا چه برد از كافران سالي هزار لطفا براي مشاهده بقيه مطلب به ادامه مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... فريدالدين عطار نيشابوري . شاعر قرن ششم است او در ابتدا به شغل عطاري مشغول بود. تا اينكه روزي درويشي به او مراجعه نمود و تقاضاي كمك مالي از او نمود و عطار به او جواب رد داد و درويش به او گفت تو كه اينقدر به دنيا و مال دنيا دلبسته اي چگونه مي تواني از آن دل بكني و به دنياي ديگر بروي و در آنجا چه خواهي كرد ؟ عطار هم از او سؤال نمود مگر تو چگونه مي ميري ؟ من هم مانند تو مي ميرم و درويش گفت تو نمي تواني مانند من بميري چرا كه من تعلق خاطري به دنيا ندارم وراحت مي ميرم و آنگاه كاسه چوبي خود را زير سرش گذاشت و خوابيد و در همانجا مرد . عطار از اين حادثه سخت منقلب شد و از آن به بعد به تصوف گراييد . او يكي ازشاعراني است كه آثار زيادي داشته و آثار او را تا 180 تا نوشته اند كه معروفترين آنها الهي نامه ، مصيبت نامه ،مختارنامه، تذكره الاوليا، اسرار نامه و منطق الطير است . در مورد چگونگي وفات او نيز روايات متفاوتي است كه يكي از معروفترين آنها اين است كه در حمله مغول او اسير مي گردد و يكي از مغولان مي خواهد او را بكشد و يكي از اشخاصي كه عطار را مي شناخته به خان مغول مي گويد حاضرم براي خونبهاي او 1000 سكه بدهم و عطار به خان مغول مي گويد ......... لطفا براي مشاهده بقيه مطلب به ادامه مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... براي پيدا كردن جمله در زبان فارسي بايد توجه نماييم به جز جمله هايي كه ما به عنوان معمول جمله مي شناسيم و داراي فعل هستند ، عبارات ديگري را نيز به عنوان جمله محسوب مي گردند . مانند شبه جمله ها كه شامل مناداها و صوتها مي شود . كه گر چه فعلي در جمله وجود ندارد اما در معني جمله فعل موجود است و بنابراين به عنوان جمله حساب مي گردند و همچنين در برخي موارد فعل جمله به قرينه لفظي يا معنوي حذف مي گردد و ما بايد فعلهاي حذف شده را نيز به حساب آوريم . مانند : ........... لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... خرید زمین در شهری یک نفر زمین خود را برای ساختن آپارتمان30 طبقه آماده می کند و چون خودش بودجه برای ساخت آن را ندارد هر طبقه را به شخصی می فروشد او دو طبقه را می فروشد و طبقه سوم را به یک آدم ساده لوح به دو برابر قیمت واقعی می فروشد از قضا این شخص یک رفیق اصفهانی داشته و چون اصفهانی از ماجرا باخبر می شود ......... لطفا بقيه را در ادامه مطلب بخوانيد. ادامه مطلب ... داستاني جالب و خنده دار از درايت و البته خوش شانسي زياد ملاي يك مكتب خانه در برابر فرستاده شاه كه با سادگي و صفاي قلب خود و با كمك خدا توانست فرستاده را شكست دهد . اين داستان با داستانهايي كه تا كنون شنيدهايد فرق دارد پس براي خواندن آن به ادامه مطلب مراجعه فرماييد . ادامه مطلب ... يكي از زيباترين اشعار پروين اعتصامي شعر گره گشا مي باشد كه با ديدي طنز البته طنز همراه با تلخي همراه مي باشد . و انسان را به تفكر در رابطه بين خود و خالق يكتا وا ميدارد و از او مي خواهد در رابطهاش با خداي خود تجديد نظر كند و به جاي وابسته بودن به خلق ناتوان خدا يا عوامل مادي به خالق توانا اميدوار باشد . لطفااين شعر زيبا را در ادامه مطلب مطالعه فرماييد . ادامه مطلب ...
یکی از زیباترین غزلهای خواجه شیراز به نظر اینجانب غزل زیر است که در نسخه قدسی آمده و در دیگر نسخه های معروف مانند قزوینی - غنی و خانلری و هوشنگ ابتهاج ( سایه ) و نیساری نیامده است .( میرزا محمد قدسی که از سادات داراب می باشد ومختصری از شرح حال او در پست قدسی دارابی آورده ام ) لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرماييد. ادامه مطلب ...
محمد قدسي دارابي ( گردآوري ديوان حافظ ) علي، ابن ميرزا سلطان علي از سادات حسيني اند.نامش ميرزا محمد ابن ميرزا فتح اجداد و اقوامش از افراد صاحب نفوذ چه در زمان قدیم چه در زمان حال داراب بوده و از افراد با مکنت اینجا می باشند با اینکه اجدادش تماما ً دارابی می باشند اما در شیراز متولد شد و در این شهر روزگار گذرانید . او از سادات حسینی است. قدسی از خواص شاگردان شیخ مفید ، صاحب "مرآتالفصاحه" ، بود که توانست در خدمت استاد در زمینه علوم ادبی .... لطفا بقيه را در ادامه مطلب مطالعه فرماييدادامه مطلب ...
دستور زبان تشخیص اجزای جمله : فعل ، فاعل ، مفعول ، قید برای نحوه تشخیص ساده اجزای جمله به ادامه مطلب بروید . ادامه مطلب ...
دودمان پس از اسلام
پس از حمله اعراب به امپراطوري بزرگ ايران و شكست ساسانيان از اعراب ، اعراب كه از ديرباز زير سلطه ايرانيان بودند حالا مجالي يافتند تا قوم آريا را تحقير نمايند آنها از هيچ كاري جهت تحقير ايرانيان خودداري نمي كردند . در اين بين ايرانيان نيز كه پس از شكست در مقابل اعراب شوكه شده بودند تا سالها تحت سلطه كامل اعراب بودند تا اينكه در دوران طاهريان كه ابتدا به كمك ابومسلم بني عباس را به قدرت رساندند بعدها كه به حكومت خراسان رسيدند ، طاهر ذواليمينين در خطبه نماز نام خليفه را نبرد و.... بقيه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... داستاني جالب درباره زني كه با نقشه هاي جالب هميشه در شرط بندي هاي خود برنده مي شد .یك روز خانمی با يك كيف پر از پول به يكي از بزرگترين شعب بانك كانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح نمود. سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانك را ملاقات كند و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي .... لطفا به ادامه مطلب مراجعه نماييد .
ادامه مطلب ... چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:برنده , شرط بندي , بانك كانادا , زن خوش شانس, :: 20:1 :: نويسنده : ابوالفضل یکی از زیباترین غزلیات حضرت حافظ که درباره امام زمان می باشد را در این قسمت قرار دادم امیدوارم خوشتان بیاید .
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک درخلوص منت ارهست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
برای خواندن بقیه و برداشت من از غزل به ادامه مراجعه نمایید . ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ... زمانی که حضرت ابراهیم بتها را شکست مردم شهر تصمیم گرفتند او را به خاطر اهانت به بتهایشان در آتش بیندازند . پس آتش بزرگی فراهم آوردند تا او را با منجنیق در آتش اندازند . در این زمان جبرئیل نزد ابراهیم آمد و او را از ماجرا با خبر نمود و گفت آیا کمکی .......... بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب ...
باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام
خواب دیدم خوانده ام ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی می پرم دامن هر اتحادی می درم
ادامه مطلب ... دختر یکی از بزرگان از اسب به زمین افتاد و باسنش در رفت . در شهر طبیب زنی وجود نداشت که باسن دختر را جا بیندازد . از طرفی چون دختر خیلی پایبند به اصول مذهبی اش بود اجازه نمی داد مردی به باسنش دست بزند و........ بقیه در ادامه ادامه مطلب ... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لينك هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|