نام شاهان ايران زمين مطابق شاهنامه فردوسي
تنگ طه
وبلاگي شامل مطالب آموزشي دوره ابتدايي و مطالبي درباره روستاي تنگ طه

شاهنامه فردوسي كه به جز اهميت ادبي كه براي زبان فارسي دارد و باعث زنده ماندن زبان فارسي در مقابله با ديگر زبانها مانند عربي و تركي و غيره شده، از نظر تاريخي نيز اهميت ويژه اي دارد . قسمتهايي از شاهنامه به دليل اساطيري بودن چندان بر تاريخ منطبق نيست و لي قسمتهايي از آن تاريخ را بازگو مي كند . مثلا از دوره اردوان اشكاني تا پايان شاهنامه مطابق تاريخ مي باشد و همه نام شاهان نيز منطبق بر شاهان اين دوره مي باشد .

نام شاهان ايران زمين از ابتداي پادشاهي تا پايان حكومت ساسانيان در شاهنامه فردوسي :

دوره اول پيشداديان كه از كيومرث شروع شده و به گرشاسب پسر زو طهماسب ختم مي شود .

مطابق شاهنامه اولين پادشاه ايران زمين كه خود را شاه خواند و تاج بر سر نهاد ، كيومرث بود . در اوستا به نام گيومرتا آمده كه در آنجا به عنوان اولين انسان آمده است .

پژوهنده نامه باستان             که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت کايین تخت و کلاه    کیومرث آورد و او بود شاه

کیومرث شد بر جهان کدخدای   نخستین به کوه اندرون ساخت جای

بعد از كيومرث نوه او هوشنگ كه فرزند سيامك بود به شاهي رسيد . پدرش سيامك در جنگ با پسر ريمن اهريمن كشته شد و هوشنگ پس از انتقام گرفتن از او به تخت شاهي دست يافت .

جهاندار هوشنگ با رای و داد      به جای نیا تاج بر سر نهاد

چو بنشست بر جایگاه مهی        چنین گفت بر تخت شاهنشهی

که بر هفت کشور منم پادشا        جهاندار پیروز و فرمانروا

بعد از هوشنگ نوبت به پسر او تهمورث كه به تهمورث ديو بند (ماجراي جنگ او با ديوان و بستن آنها و بعد درخواست ديوها براي آزادي در قبال آموختن نوشتن به تهمورث ) شهرت دارد به تخت شاهي نشست .

پسر بد مراو را یکی هوشمند       گرانمایه طهمورث دیوبند

بیامد به تخت پدر بر نشست       به شاهی کمر برمیان بر ببست

علت ديو بند خواندن او :در جنگي كه ديوان ضد او شروع نمودند او پيروز شد و

 (ازیشان دو بهره به افسون ببست       دگرشان به گرز گران کرد پست

ديوان درخواست آزادي نمودند تا

که ما را مکش تا یکی نو هنر      بیاموزی از ما کت آید به بر

و چيزي كه ديوان به او آموختند نوشتن بود آنهم به سي زبان

نبشتن به خسرو بیاموختند      دلش را به دانش برافروختند

بعد از تهمورث نوبت به جمشيد فرزندش مي رسد .

 

گرانمایه جمشید فرزند او        کمر بست یکدل پر از پند او

برآمد برآن تخت فرخ پدر       به رسم کیان بر سرش تاج زر

و چون غرور جمشيد را فرا گرفت همه ايرانيان از او رو گردان شدند و به دنبال يافتن شاهي جديد رفتند تا اينكه ضحاك پسر مرداس را يافتند  كه مرداس خود مردي گرانمايه بود و به دست ضحاك كشته شده بود .

سواران ایران همه شاهجوی       نهادند یکسر به ضحاک روی

به شاهی برو آفرین خواندند     ورا شاه ایران زمین خواندند

و بعد از ظلمهاي فراوان ضحاك كه از كيان نبود باز پادشاهي به كيان مي رسد و فريدون فرزند آبتين به شاهي مي رسد .

تو بشناس کز مرز ایران زمین      یکی مرد بد نام او آبتین

ز تخم کیان بود و بیدار بود      خردمند و گرد و بی‌آزار بود

پدر بد ترا و مرا نیک شوی      نبد روز روشن مرا جز بدوی

طلسمی که ضحاک سازیده بود         سرش به آسمان برفرازیده بود

فریدون ز بالا فرود آورید       که آن جز به نام جهاندار دید

فریدون چو شد بر جهان کامگار        ندانست جز خویشتن شهریار

به رسم کیان تاج و تخت مهی         بیاراست با کاخ شاهنشهی

بعد از مدتي فريدون سرزمين خود را بين سه پسرش تقسيم مي نمايد كه سلم و تور از شهرنواز و ايرج از ارنواز بودند .و ايرج شاه ايران شد .

یکی روم و خاور دگر ترک و چین       سیم دشت گردان و ایران‌زمین

نخستین به سلم اندرون بنگرید     همه روم و خاور مراو را سزید

دگر تور را داد توران زمین        ورا کرد سالار ترکان و چین

از ایشان چو نوبت به ایرج رسید       مر او را پدر شاه ایران گزید

هم ایران و هم دشت نیزه‌وران      هم آن تخت شاهی و تاج سران

چون دو برادر به ايرج حسادت بردند او را كشتند و پس از مدتي نوه ايرج به نام منوچهر انتقام ايرج را گرفت و خود شاه ايران شد .

بهشتم بیامد منوچهر شاه       بسر بر نهاد آن کیانی کلاه

چو دیهیم شاهی بسر بر نهاد       جهان را سراسر همه مژده داد

بعد نوبت به نوذر پسر منوچهر مي رسد .

بفرمود تا نوذر آمدش پیش     ورا پندها داد ز اندازه بیش

که این تخت شاهی فسونست و باد     برو جاودان دل نباید نهاد

چنان چون فریدون مرا داده بود       ترا دادم این تاج شاه آزمود

نوذر به دست افراسياب كشته مي شود و بعد بزرگان دنبال شاه مي گردند تا اينكه زو پسر طهماسب را مي يابند

ز تخم فریدون بجستند چند      یکی شاه زیبای تخت بلند

ندیدند جز پور طهماسپ، زو       که زور کیان داشت و فرهنگ‌گو

بیامد به نزدیک ایران سپاه        به سر بر نهاده کیانی کلاه

به شاهی برو آفرین خواند زال       نشست از بر تخت زو پنج سال

بعد از او پسرش گرشاسب به پادشاهي رسيد .

پسر بود زو را یکی خویش کام       پدر کرده بودیش گرشاسپ نام

بیامد نشست از بر تخت و گاه     به سر بر نهاد آن کیانی کلاه

شاهان بعدي در قسمت بعد ....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لينك هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنگ طه و آدرس tangtaha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





گوگل
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 73
بازدید دیروز : 371
بازدید هفته : 4531
بازدید ماه : 6301
بازدید کل : 258008
تعداد مطالب : 163
تعداد نظرات : 367
تعداد آنلاین : 1